GOLHA..............گلها

ساخت وبلاگ
Image result for ‫دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند+تفسیر‬‎ غزل شماره 183
GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 215 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 10:34

من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگرانگنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگرانخلوت وصل تو جای دگران‌ست، دریغ! کاش بودم من دل خسته به جای دگرانپیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد هوای دگرانپا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه! که آرد سر من رشک بپای دگران گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد روزی من شود، ای کاش! بلای دگراندل غمگین هلالی به جفای تو خوش است ای جفاهای تو خوش‌تر ز وفای دگران هلالی جغتایی  GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 183 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانیتا دمی برآسایم زین حجاب جسمانیبهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان راآنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانیبی‌وفا نگار من، می‌کند به کار منخنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانیدین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیمدر قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیمحور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانیرسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتنآستین این ژنده، می‌کند گریبانیزاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدمگفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانیزلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرممی‌نهم پریشانی بر سر پریشانیخانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانیما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شایدبر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی  GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 193 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

از تنگنای محبس تاریکی، از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو، آه ای خدا ی قادر بی همتا یکدم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه من بینی این مایه گناه و تباهی را، دل نیست این دلی که به من دادی در خون تپیده آه رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پای بند مهر و وفایش کن تنها تو آگهی و تو می دانی اسرار آن خطای نخستین را تنها تو قادری که ببخشایی بر روح من صفای،نخستین را آه ای خدا چگونه ترا گویم کز جسم خویش خسته و بیزارم هر شب بر آستان جلال تو گویی امید جسم دگر دارم از دیدگان روشن من بستان شوق به سوی غیر دویدن را لطفی کن ای خدا و بیاموزش از برق چشم غیر رمیدن ر عشقی به من بده که مرا سازد همچون فرشتگان بهشت تو یاری به من بده که در او بینم یک گوشه از صفای سرشت تو یک شب ز لوح خاطر من بزدای تصویر عشق و نقش فریبش را خواهم به انتقام جفاکاری در عشقش تازه فتح رقیبش را آه ای خدا که دست توانایت بنیان نهاده عالم هستی را بنمای روی و از دل من بستان شوقگناه و نقش پرستی را راضی مشو که بنده ناچیزی عاصی شود بغیر تو روی آرد راضی مشو که سیل سرشکش را در پای جام باده فرو بارد از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرابشنو آه ای خدای قادر بی همتا فروغ فرخزاد GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 215 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

  جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شدشمال صبحدم مشکین نفس گشت صبای گرم‌رو عنبرفشان شدتو گویی آب خضر و آب کوثر ز هر سوی چمن جویی روان شدچو گل در مهد آمد بلبل مست به پیش مهد گل نعره‌زنان شدکجایی ساقیا درده شرابی که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شدقفس بشکن کزین دام گلوگیر اگر خواهی شدن اکنون توان شدچه می‌جویی به نقد وقت خوش باش چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شدیقین می‌دان که چون وقت اندر آید تو را هم می‌بباید از میان شدچو باز افتادی از ره ره ز سر گیر که همره دور رفت و کاروان شدبلایی ناگهان اندر پی ماست دل عطار ازین غم ناگهان شد عطار نیشابوری  GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نیشابوری, نویسنده : golhao بازدید : 189 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

  آسمان، آبی‌تر، آب آبی‌تر. من در ایوانم، رعنا سر حوض. رخت می‌شوید رعنا. برگ‌ها می‌ریزد. مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است. من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست. زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند.   من ودا می‌خوانم، گاهی نیز طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری. آفتابی یکدست. سارها آمده‌اند. تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند. من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم: خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود. می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم. مادرم می‌خندد. رعنا هم.     سهراب سپهری   GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 185 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

من پُرم از خاطرات وقصه های کودکی اینکه روباهی چگونه،می فریبد زاغکی قصه ی افتادن دندان شیری از هُما لاک پشت وتکه چوب وفکرهای اُردکی قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین  روز بارانی، کتاب خیس کُبرا طِفلکی تیله بازی درحیاط وکوچه وفرشِ اتاق برسرکبریت و سکه، یاکه درب تَشتکی چای والفجر و ،سماورنفتی کنجِ اتاق مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نلبکی سکه ها و پولهایم ، ثروت آن دوره ام جمع میشد اندک اندک، در درون قُلکی داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ در دهی زیباکه زخمی گشته بچه لَکلَکی حاج زنبور عَسل ،نِل در فراق مادرش یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی هشت سال از دوره شیرین، اما تلخ ما پر ز آژیر خطر، یا حمله های موشکی آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ آرزویم بوده من هم،جبهه باشم اندکی تا کجاها میبرد این خاطره اکنون مرا کاش میرفتم به آن دوران خوبم دزدکی یاد آن دوره همیشه بامن و در قلب من من بیاد وخاطراتت زنده ام ای کودکی یوسف محقق GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 189 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

 دفتر‌ٍ مشقٍ دبستانم ببین پر ز مُهرٍ آفرین ،‌ صد آفرین ! راستی ما شعرٍ باران داشتیم ! توی‌جنگلهای گیلان داشتیم ! گردشٍ یک روزٍ دیرین داشتیم ! شعرٍ زیبایی ز گلچین داشتیم ! راستی آن دفترٍ کاهی کجاست ؟! عکس حوض آبٍ پُر ماهی کجاست ؟! باز آیا ریز علی ها زنده اند ؟! در حوادث جامه از تن کنده اند ؟! کاش حالا ‌خاله کوکب زنده بود ! عطرٍ نانش خانه را آکنده بود ! ای معلّم خاطر و یادت به خیر یادٍ درسٍ آب  بابایت به خیر ! شمعٍ نور افشانٍ ‌یادٍ کودکان! نامتان در لوحٍ جان شد جاودان ! هر‌کجا هستید ، هستی نوش تان ! ‌ کامیابی گرمیٍ آغوشتان ! هم کلاسی های سالٍ کودکم دسته‌گلهایی ‌ز یاس و میخکم ! باز از دل می کنم یادٍ شما یادٍ قلبٍ سادهٔ شادٍ شما باز باید یادٍ یک دیگر کنیم تا به یادی ، شاد ، یکدیگر‌ کنیم آدمی سر زنده از یاد است ، یاد ! رمزٍ عمرٍ آدمیزاد است یاد ! شادتان می‌خواهم‌ و شادم کنید ! همکلاسی های من یادم کنید ! یوسف محقق GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 201 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05

ای عاشقان ، ای عاشقان ، پیمانه‌ها پرخون کنید وز خون دل چون لاله‌ها، رخساره‌ها گلگون کنیدآمد یکی آتش سوار، بیرون جهید از این حصار تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون کنیدآن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید در کلبه احزان چرا این ناله محزون کنیداز چشم ما آیینه‌ای در پیش آن مه‌رو نهید آن فتنه فتانه را بر خویشتن مفتون کنیددیوانه چون طغیان کند، زنجیر و زندان بشکند از زلف لیلی حلقه‌ای در گردن مجنون کنیددیدم به خواب نیمه‌شب، خورشید و مه را لب به لب تعبیر این خواب عجب، ای صبح‌خیزان چون کنیدنوری برای دوستان، دودی به چشم دشمنان من دل بر آتش می‌نهم، این هیمه را افزون کنیدزین تخت و تاج سرنگون تا کی رود سیلاب خون این تخت را ویران کنید، این تاج را وارون کنیدچندین که از خم در سبو، خون دل ما می‌رود ای شاهدان بزم کین، پیمانه‌ها پر خون کنیدهوشنگ ابتهاج GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 204 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 7:05